Archive for دسامبر, 2010

تاراج زمان

نوجوانی می نشیند و در یک جعبه ماسه ، قلعه های ماسه ای می سازد . مرتب بنا های تازه می سازد و بعد خرابش میکند ، در حالی که لحظه ای پیش برایش مثل گنجی بود . به این ترتیب بود که سیاره ای پدید آمد تا بازیچه دست زمان شود . این همان جایی است که سرنوشت زمان رقم خورد ، همان جایی که رویداد ها حک و دوباره پاک شد . همان جایی است که زندگی همچون محتوای یک دیگ جادویی می جوشد . یک روز نیز ما را در اینجا قالب ریزی میکنند – از همان مصالح شکننده ای که اجدادمان ساخته شدند – باد زمان بر ما می وزد ، هم ما را می برد و هم خود ماست و سپس دوباره بر زمین مان میزند . ما با افسونی بر صحنه می آییم و با حقه ای خارج می شویم . همواره چیزی در انتظار آن که جای ما را بگیرد وجود دارد و سرشه میشود   . چون ما روی زمین سفت نایستاده ایم ، حتی روی ماسه هم نایستاده ایم ، ما خود ماسه ایم .

زمان نه میگذرد و نه صدایی دارد … آنکه میگذرد ما هستیم و آنچه صدا میدهد ساعت های ماست . زمان راه خود را در تاریخ با همان سکوت و خستگی ناپذیری فرو میبلعد که خورشید از مشرق طلوع و در مغرب غروب میکند . تمدن های بزرگ را واژگون میکند ، یادمان های باستانی را میفرساید ، و نسل ها را یکی پس از دیگری حریصانه می بلعد . برای همین از تاراج زمان حرف میزنیم .

زمان می جود و خرد  میکند – و ما همان کسانی هسنیم ک میان آرواره هایش قرار داریم –

صورت های و نثاب ها می آیند و می روند ، و  مدام افکار تازه مطرح میشود . مضمون ها هرگز تکرار نمیشوند ، و هیچ ترکیبی هرگز دوباره رخ نمیدهد … هیچ چیز پیچیده تر و ارزشمند تر از انسان نیستاما با ما مانند آشغال رفتار شده است .

ما زنده ایم ، اما فقط یک باز رندگی میکنیم . آغوشمان را میگشاییم و اعلام میکنیم وجود داریم ، اما سپس روفته و به اعماق تاریخ سپرده میشویم . چون مصرف می شویم .

ما شایستگی آن را داریم که نام مان روی چیزی جاودانه حک شود ، چیزی که در این جعبه ماسه بزرگ شسته نشود .

در اینجا چیزی هست که شسته نمی شود : اندیشه

برگرفته از کتاب : راز فال ورق (نوشته یوستین گردر، ترجمه عباس مخبر)

دسامبر 24, 2010 at 2:13 ب.ظ. بیان دیدگاه

تاسوا و عاشورای حسینی

سلام .

تاسوا و عاشورای حسینی … امسال تو شهر ما یعنی اراک انگار عزاداری ها مثل قدیم برگزار نشد … حداقل من اینجوری احساس کردم … ( خوش بختانه یا بد بختانه )

من که کلا فکر میکنم مردم ما اصل رو ول کردن چسبیدن به فرع … یعنی به جای اینکه فلسفه قیام امام حسین (ع) رو یاد بگیرن یا مرام و معرفت حضرت عباس رو (البته حسن های بسیار زیادی بود که فقط مثال زدم ) فقط یاد گرفتن عزاداری کنن ( اونم به چه روش های !!! )

من شنیدم تو یک سری از محله های پاکستان روز تاسوا و عاشورا چراغونی میکنن …. چون به این معتقدند که امام حسین در کربلا پیروز شد نهاینکه شکست خورد

البته برای همه اعتقادات باید احترام قائل شد و من هم کمال احترام رو برای همه این عزیزان و دیگران قائل هستم ….

دکتر علی شریعتی :

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود

ولی افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادن

و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند

دسامبر 15, 2010 at 2:09 ب.ظ. بیان دیدگاه


توجه توجه

1- به قسمت بزرگسالان حتما حتما مراجعه کنید 2 - حتما به دسته بندی ها یه سرکی بکشید . ضرر نمیکنید 3 - نظر یادتون نره

آمار وبلاگ

  • 610٬370 نفر