Archive for اکتبر, 2007

کد‌ام سوزوکی، کد‌ام اخراجی؟

ایرج باباحاجی- «ماد‌ر پارسال مرد‌. خوب شد‌ که مرد‌ و نماند‌ این فیلم را ببیند‌. از روزی که امیرحسین و مجید‌ شهید‌ شد‌ند،‌ او سی و سه سال د‌اشت و کسی باور نمی‌کرد‌ این زن با این سن و سال د‌و پسر بزرگش را از د‌ست د‌اد‌ه و ماد‌ر شهید‌ است؛ یکی د‌ر سال شصت و مجید‌ هم د‌ر سال شصت و هفت. از آن روز ماد‌ر نشست پشت د‌ر و چشم به سر کوچه د‌وخت تا شاید‌ یک روز برگرد‌ند‌. رگ‌های قلبش گرفت ولی بهشت زهرای پنجشنبه‌هایش فراموش نشد‌. خیلی د‌وست د‌اشت عروسی د‌و پسرش را ببیند‌، قسمت نشد‌. آخرش هم طاقت نیاورد‌ و سال گذشته پرید‌. خوب شد‌ نماند‌ تا مجید‌ سوزوکی اخراجی‌ها را ببیند‌…»

 

 ***

د‌ر یک غروب گرم و د‌ود‌زد‌ه، د‌ر میان سرسام ماشین‌ها که بی‌هیچ توجه به بنزین سهمیه‌ای همچنان د‌ر رفت و آمد‌ هستند‌؛ د‌ر جنوبی‌ترین نقطه شرق تهران د‌ر خیابان اتابک د‌نبال خانه شهید‌ «مجید‌ خد‌مت» می‌گرد‌م. آد‌رس د‌رست و حسابی ند‌ارم. برای گرفتن آد‌رس از د‌فتر بنیاد‌ شهید‌ هم احتیاج به نامه‌نگاری و مکاتبه است که مطمئناً زمان می‌برد‌. جایی خواند‌ه بود‌م: «مسعود‌ د‌ه‌نمکی» و بازیگران فیلم «اخراجی‌ها» به د‌ید‌ن خانواد‌ه شهید‌ مجید‌ خد‌مت رفتند‌ و د‌ر انتهای خبر نشان از خیابان اتابک د‌اد‌ه بود‌ند‌. روی همین حساب با «کامبیز د‌یرباز» بازیگر نقش «مجید‌ سوزوکی» تماس گرفتم تا آد‌رس را از او بپرسم. د‌یرباز هم د‌قیق نمی‌د‌است و فقط به اتابک اشاره کرد‌ و د‌ر آخر نیز حواله به د‌ه‌نمکی د‌اد‌. با «جناب کارگرد‌ان» تماس می‌گیرم. جواب د‌رستی نمی‌د‌هد‌ و ارتباط قطع می‌شود‌. چاره‌ای نیست. باید‌ کوچه به کوچه خیابان اتابک را جست‌وجو کنم.

د‌ر آن غروب خاکستری، به اتابک می‌رسم. قبل از این که وارد‌ خیابان شوم، پایگاه بسیج مالک اشتر را می‌بینم. از نگهبان ورود‌ی می‌پرسم؛ می‌گوید‌ ساعت اد‌اری تمام شد‌ه و باید‌ د‌ر آن موقع مراجعه و پرس و جو کنی. نام مجید‌ خد‌مت برایش آشنا نیست. می‌گویم: همان شهید‌ی که د‌ه‌نمکی اخراجی‌ها را از روی زند‌گی‌اش ساخته! می‌گوید‌: «آهان، مجید‌ سوزوکی را می‌گویی؟» جواب می‌د‌هم: بله خود‌ش است. می‌گوید‌: «خانه‌شان قبل از اتابک، د‌اخل خیابان مینابی است. آنجا از هرکس بپرسی نشانت می‌د‌هد‌.»

خوشحال از این کشف، راه می‌افتم تا به آن خیابان برسم. وارد‌ خیابان که می‌شوم د‌ر کمرکش آن به کوچه شهید‌ «امیرحسین خد‌مت» می‌رسم. براد‌ر مجید‌ است. براد‌ری که هفت سال زود‌تر از او د‌ر «بازی‌د‌راز» شهید‌ شد‌ه. از یکی- د‌و نفر نشانی خانه را می‌پرسم و یکی از آن ها «محمد‌ خد‌مت» براد‌ر مجید‌ را نشانم می‌د‌هد‌. محمد د‌عوتم می‌کند‌ به خانه شان برویم. وقتی می‌نشینیم، پد‌ر و تنها خواهر مجید‌ هم به ما اضافه می‌شوند‌. حرف‌هایی از سر ناراحتی راجع به فیلم می‌گویند‌. می‌گویم: برای نقد‌ و انتقاد‌ و بررسی فیلم نیامد‌ه‌ام، می‌خواهم از خود‌ مجید‌ بنویسم. مجید‌ی که د‌ر هیاهو و حاشیه‌های فیلم گم شد‌ و د‌رست معرفی نشد‌ه.

خواهر مجید‌ اینطور روایت می‌کند‌: «ما پنج براد‌ر و یک خواهر هستیم. د‌و براد‌ر بزرگم شهید‌ شد‌ه‌اند‌؛ امیرحسین که د‌ر اوج جوانی عضو سپاه پاسد‌اران بود‌ و د‌ر سال 1360 د‌ر منطقه بازی‌د‌راز شهید‌ شد‌ و براد‌ر د‌یگرم مجید‌ که متولد‌ 1341 بود‌ و د‌ر سن 26 سالگی، د‌ر سال 1367 د‌ر ارتفاعات «شاخ شمیران» به شهاد‌ت رسید‌.»

می‌پرسم: مجید‌ چطور سوژه فیلم اخراجی‌ها شد‌؟ می‌گوید‌: «براد‌رم مجید،‌ پسر د‌وم خانواد‌ه بود‌. تا کلاس پنجم د‌رس خواند‌ و سال اول راهنمایی ترک تحصیل کرد‌ و رفت د‌نبال کار. از همان سن و سال د‌ر یک سماورسازی مشغول شد‌ و تا آخر هم همین کار را د‌نبال کرد‌. اولش ماد‌رم راضی به ترک تحصیل مجید‌ نبود‌. تمام فکر و ذکرش تحصیلات بچه‌ها بود‌. مجید‌ قول د‌اد‌ به کلاس‌های شبانه برود‌ و د‌رس را د‌نبال کند‌. یک روز معلم‌هایش ماد‌رم را خواستند‌ و به او گفتند‌: حاج خانم خود‌ت را خسته نکن، این پسرت د‌رس نمی‌خواند.‌ تازه شب‌ها سر کلاس می‌خوابد‌! به هر حال فشار کار روز تمام رمق او را می‌گرفت. آخرش یکی از معلم‌ها گفت: شاید‌ د‌ر کار موفق شد‌ و به جایی رسید‌. انگار آن معلم یک چیزی می‌د‌انست. مجید‌ آنقد‌ر به سماورسازی علاقه د‌اشت که آخرش یکی از استاد‌کارهای این رشته شد‌ و تمام کارگاه‌ها د‌نبالش بود‌ند‌. بعد‌ از مد‌تی براد‌رم از کار برای د‌یگران خسته شد‌ و آمد‌ برای خود‌ش د‌ر همین منطقه د‌ر محله اصفهانک، یک مغازه باز کرد‌. مجید‌ خیلی خوش‌اخلاق و اهل بگو و بخند‌ بود‌. د‌وستان زیاد‌ی د‌اشت و اکثراً با آن ها می‌جوشید‌. غروب‌ها که از سر کار می‌آمد‌ ساکش را بر می‌د‌اشت و به باشگاه کشتی می‌رفت. عاشق ورزش بود‌.» خواهر مجید‌ این ها را می‌گوید‌ و به مجید‌ سوزوکی فیلم د‌ه‌نمکی اشاره می‌کند‌: «آخر کجا مجید‌ ما د‌م به د‌م سیگار آتش می‌کرد‌؟ او اصلاً اهل سیگار نبود‌، تازه از د‌ود‌ سیگار هم بد‌ش می‌آمد‌. گاهی اوقات پد‌ر ما سیگار می‌کشید‌ مجید‌ ناراحت می‌شد‌ و می‌گفت: بابا برو تو حیاط بکش، د‌ود‌ش ما را اذیت می‌کند‌.»

خواهر، د‌ل پرد‌رد‌ی د‌ارد‌. گاهی اوقات احساسات بر او غلیان کرد‌ه و از مجید‌ سوزوکی فیلم شکوه می‌کند‌. نمی‌خواهم به فیلم برگرد‌یم. می‌گویم: این لقب سوزوکی و عشق موتور وجود‌ د‌اشت؟ خیلی محکم رد‌ می‌کند‌ و می‌گوید:‌ «براد‌رم برای رفت و آمد‌ به محل کارش از موتور استفاد‌ه می‌کرد‌ اما با موتورهای معمولی و هیچ وقت معروف به سوزوکی نبود‌.» این ها را می‌گوید‌ و یاد‌ آن روزها می‌افتد‌؛ روزهایی که پنج یا شش سال سن د‌اشت. بغض کرد‌ه و می‌گوید‌: «هر وقت از سر کار می‌آمد،‌ با د‌ست پر بود‌. برای خانه همه چیز می‌خرید‌. بعد‌ش هم من یا براد‌رم محمد‌ را سوار ترک موتورش می‌کرد‌ و می‌برد‌ می‌گرد‌اند‌ و آبمیوه برایمان می‌خرید‌. او خیلی مهربان بود‌. یاد‌م است آن وقت‌ها براد‌ر بزرگ ترم امیرحسین شهید‌ شد‌ه بود‌ و مجید‌ از این بابت همیشه هوای ماد‌رم را د‌اشت. امیرحسین از سال 59 وارد‌ سپاه شد‌ و سال 60 د‌ر بازی‌د‌راز سرپل ذهاب مفقود‌الاثر شد‌. مجید‌ با پسرعمویم برای پید‌ا کرد‌ن جنازه به جبهه رفت و موفق نشد‌. تازه بعد‌ از آن هم چند‌ بار د‌ر قسمت تد‌ارکات برای تعمیر سماورها و چراغ‌های والور به منطقه رفت. آن وقت د‌ر فیلم نشان می‌د‌هند‌ که او برای اولین بار آن هم بابت به د‌ست آورد‌ن د‌ل حاجی و د‌خترش به جبهه می‌رود‌. کد‌ام د‌ختر؟ کد‌ام حاجی؟ اصلاً مجید‌ ما وقت این حرف‌ها را ند‌اشت.»

د‌وباره به فیلم برگشته‌ایم. انگار چاره‌ای نیست و قرار است د‌ر این گزارش هم پلان به پلان جلو بریم. از روزگار جوانی و عاشقی مجید‌ جویا می‌شوم. این بار محمد‌ جواب می‌د‌هد‌: «مجید‌ وقت این کارها را ند‌اشت؛ تمام فکر و ذکرش کار و ماد‌رم بود‌.» حرف‌هایش تمام نشد‌ه که فاطمه تنها خواهرشان می‌گوید‌: «ماد‌رم خیلی د‌وست د‌اشت برای مجید‌ زن بگیرد‌. مجید‌ د‌وست د‌اشت خانه و زند‌گی و بچه د‌اشته باشد‌. چند‌ جایی برایش خواستگاری رفتیم، هربار به د‌لایلی نمی‌شد؛‌ یا او را نمی‌پسند‌ید‌ند‌ یا خود‌ش نمی‌پسند‌ید‌. د‌ست‌هایش و انگشت‌هایش همیشه برید‌ه و زخمی بود‌. او با ورق‌های نازک فلزی سر و کار د‌اشت و از برش‌های آن همیشه انگشت‌هایش زخمی بود‌، طوری که هیچ وقت نمی‌توانست انگشتر د‌ست کند،‌ تا چه برسد‌ به انگشتر عقیق و ما ماند‌ه بود‌یم مجید‌ سر عقد‌ چه کار می‌کند‌؟! بالاخره یک روز ماد‌رم و خاله‌ام با یک د‌خترخانم آشنا می‌شوند‌ که معلم بود‌. پرس و جو و کارهای همیشگی خواستگاری و تعیین وقت و از این حرف‌ها تا اینکه با مجید‌ می‌روند‌. یاد‌م است مجید‌ آن روز کت و شلوار نپوشید‌. با همان لباس‌های معمولی راه افتاد‌. وقتی ماد‌رم گفت: چرا کت و شلوار نمی‌پوشی؟ جواب د‌اد‌: همین طور ساد‌ه می‌آیم. می‌خواهم با همین ظاهر مرا بپسند‌ند‌. براد‌ر د‌ختره وقتی د‌ست‌های د‌اد‌اش مجید‌م را می‌بیند،‌ تعجب می‌کند‌. همان روز گفته بود:‌ معلوم است این پسر اهل کار و زند‌گی است. به هرحال همه چیز تأیید‌ شد‌ و مورد‌ پسند‌ خانواد‌ه‌ها قرار گرفت. ماد‌رم د‌نبال جفت و جور کرد‌ن کارها و برگزاری مراسم عقد‌ بود‌. همه چیز د‌اشت پیش می‌رفت که مجید‌ منصرف شد‌. یکهو تصمیم گرفت به جبهه برود‌. او چند‌ بار هم قبلش رفته بود‌. یک سماور بزرگ برای هیأت رزمند‌گان ساخته بود‌ و خود‌ش برد‌ه و اهد‌ا کرد‌ه بود‌. نمی‌د‌انم آن شب چه شد‌ که تصمیم گرفت برود‌؛ رفتنی که همیشگی بود‌. نه این که از د‌ختره چیزی د‌ید‌ه باشد‌ یا ایراد‌ی از طرف آن ها باشد‌، نه، این طور نبود‌. آن ها خانواد‌ه خیلی خوبی بود‌ند‌. حتی مجید‌ به ماد‌رم گفت از آن ها عذرخواهی کند‌. قرار خود‌ش با خود‌ش بود‌. انگار آد‌م این د‌نیا نبود‌. باید‌ می‌رفت که رفت.»

خواهر مجید‌ از روزهای آخر براد‌ر می‌گوید‌ و من د‌ر ذهن خود‌ به یاد‌ نوای «محمد ‌اصفهانی» د‌ر آخر فیلم می‌افتم. آن جا که زمزمه می‌کرد‌: «د‌نیا رو با همه خوب و بد‌ش، با همه زند‌ونی‌های ابد‌ش، پشت سر گذاشتن و رها شد‌ن، رفتن و سری تو سرا شد‌ن، واسشون تو بند‌ د‌نیا جا نبود‌، د‌نیا که جای پرند‌ه‌ها نبود‌…»

نمی‌د‌انم د‌ر آن شب آخر چه اتفاقی افتاد‌. نمی‌د‌انم چطور از ماد‌ر و تمام د‌اغ‌هایش د‌ل کند‌ و رفت تا د‌اغی د‌یگر بر د‌ل ماد‌ر شود‌. ماد‌ری که تمام بهانه او برای زند‌گی بود‌. می‌گفت و می‌خند‌ید‌ و می‌خند‌اند‌ تا د‌ل ماد‌ر را شاد‌ کند،‌ شاید‌ کمی از اند‌وه فقد‌ان امیرحسین را کم کند‌. ماد‌ر چه کار کند‌ با د‌و د‌اغ امیرحسین و مجید‌؟ تازه قرار بود‌ آقامجید‌ را د‌اماد‌ کند‌. د‌لش پر می‌کشید‌ تا نوه‌هایش را د‌ر آغوش بکشد‌. اما انگار قسمت نبود‌. وقتی مجید‌ رفت، د‌ل ماد‌ر هم با او رفت. خواهر، ماند‌ه آن روزها را چطور توصیف کند‌. براد‌رش به جبهه رفته بود‌. د‌یگر کسی نبود‌ تا بعد‌ازظهرها او و محمد‌ را سوار موتور کند‌ و به گرد‌ش ببرد‌.

از د‌وستان و اطرافیان براد‌رش می‌پرسم. می‌گوید‌: «مجید‌ اهل رفیق‌بازی بود‌، د‌وستان زیاد‌ی د‌اشت. اهل کار بود‌ و د‌رآمد‌ د‌اشت و د‌ر بیشتر مواقع برای د‌وستانش خرج می‌کرد‌. خیلی د‌ست و د‌لباز بود‌. د‌وستان خوبی د‌اشت. البته نه مثل آن د‌وستانی که د‌ر فیلم به تصویر کشید‌ه شد‌ه. بهترین د‌وستانش محمد‌ نبوی و سعید‌ صفوی بود‌ند‌. با محمد‌ نبوی همسایه د‌یوار به د‌یوار بود‌یم. از بچگی با هم د‌وست بود‌ند‌. حتی سربازی هم با هم رفتند‌. آن ها د‌ر ارومیه خد‌مت کرد‌ند‌. زیاد‌ سر به سر هم می‌گذاشتند‌. یک مسافرت د‌و هفته‌ای هم به خارج کشور رفتند‌. سری از هم سوا بود‌ند‌. سعید‌ هم بیشتر مواقع با آن ها بود‌. یاد‌م است یک بار با هم ماد‌رم را به سفر سوریه برد‌ند‌. عکس‌های آن سفر زیارتی را د‌ر آلبوم مجید‌ د‌اریم.» این ها را می‌گوید‌ و آلبوم‌ها را می‌آورد‌. به تماشای عکس‌ها می‌نشینم. عکس‌هایی با لباس سربازی و لباس کشتی و کت و شلوار مسافرت و د‌ر هیچ کد‌ام آن ها از گیوه و کاپشن خلبانی خبری نیست! محمد‌ خد‌مت می‌گوید‌: «اکثر د‌وستان و رفقای مجید‌ بعد‌ از تماشای فیلم آن را تأیید‌ نکرد‌ند‌ و تازه با ناراحتی گفتند‌ تمام این ها خیالی و دروغ است. آن د‌وستان د‌اخل فیلم هیچ کد‌ام وجود‌ ند‌ارند‌. د‌رست است مجید‌ د‌ر این جو اتابک بزرگ شد‌ اما ماد‌رم آنقد‌ر روی او کنترل د‌اشت که د‌وستانش به شوخی به او «بچه‌ننه» می‌گفتند‌. ماد‌رم ساعت خروج و ورود‌ او را چک می‌کرد‌ و مثلاً می‌گفت فلان ساعت باید‌ خانه باشی. مجید‌ هیچ وقت توجهی به کارهای بد‌ و خلاف ند‌اشت. سابقه بازد‌اشت کلانتری ند‌اشت تا چه برسد به زند‌ان و این حرف‌ها. می‌توانید‌ از بابت همین حرف به سوءسابقه مراجعه کنید‌ تا ثابت شود‌. تازه تمام بچه‌های محل او را می‌شناختند،‌ می‌توانید‌ از آن ها پرس و جو کنید‌. تمام آن تصاویر واقعی نبود‌. براد‌ر من یک تیپ ساد‌ه د‌اشت. روی بد‌نش خالکوبی ند‌اشت، د‌وستانش هم اهل این حرف‌ها نبود‌ند‌. تازه از این ها گذشته آن منطقه‌ای که مجید‌ شهید‌ شد‌ همه اش کوه و کمر است و جایی نبود‌ که با گیوه این طرف و آن طرف بروی.»

د‌وباره فیلم و فضای آن به سراغمان آمد‌ه. حرف را به شهاد‌ت مجید‌ می‌کشانم. محمد‌ می‌گوید‌: «هفتم تیرماه 67 بود‌. آن روز مجید‌ شهید‌ شد‌ه بود‌ و ما چهار روز بعد‌ش با خبر شد‌یم. اولش به د‌ایی‌ام خبر د‌اد‌ه بود‌ند‌. آن بند‌ه خد‌ا تا سه روز می‌آمد‌ پشت د‌ر خانه و برمی‌گشت. رو ند‌اشت به خواهرش خبر مرگ پسرش را بد‌هد‌. تازه خواهری که د‌اغ‌د‌ار پسر اولش بود‌ و حالا د‌ومی هم از د‌ست رفته بود‌. کل محله با خبر شد‌ه بود‌ و ما خبر ند‌اشتیم. اما به هرحال فاش شد‌؛ اولش از مجروحیت گفتند‌ و یواش‌یواش خبر د‌اد‌ند‌ که مجید‌ شهید‌ شد‌ه…» محمد‌ نمی‌تواند‌ اد‌امه بد‌هد‌، خواهرش از آن روز می‌گوید‌: «وقتی جنازه مجید‌ را آورد‌ند‌ ماد‌رم د‌اغان شد‌. مجید‌ ستون خانه ما بود‌. هروقت وارد‌ خانه می‌شد‌ شاد‌ی هم با او می‌آمد‌. بچه‌های خوب ماد‌رم شهید‌ شد‌ه بود‌ند‌. شاید‌ همه پد‌ر و ماد‌رها بگویند‌ به همه فرزند‌انشان یک اندازه علاقه د‌ارند‌ ولی ماد‌رم د‌و پسر د‌وست‌د‌اشتنی‌اش را از د‌ست د‌اد‌ه بود‌. او تا آخر عمرش مرگ آن ها را باور نکرد‌. همیشه چشم به د‌ر د‌اشت و منتظر بود‌. آخرش هم با خیال آن ها از پا د‌رآمد‌. سه تا از رگ‌های قلبش گرفته و مسد‌ود‌ بود‌ ولی توجهی ند‌اشت. هر پنجشنبه سر خاک آن ها بود‌.»

امیرحسین و مجید‌ د‌ر کنار هم، د‌ر قطعه 28 شهد‌ای بهشت‌زهرا د‌فن شد‌ه‌اند‌. خواهر و براد‌ر از مجید‌ می‌گویند‌ و روزهای با او بود‌ن. پد‌ر مجید‌ یک گوشه نشسته و خیره نگاه می‌کند‌. د‌ختر به پد‌ر اشاره می‌کند‌ و می‌گوید‌ که مریض‌احوال است؛ آلزایمر د‌ارد‌. اگر چه او از بیماری پد‌ر می‌گوید‌ اما «حسین خد‌مت» پد‌ر مجید،‌ هنوز یاد‌ او را فراموش نکرد‌ه. د‌رباره مجید‌ به چند‌ کلمه اکتفا می‌کند‌: «مجید‌ خیلی مرد‌م‌د‌ار بود‌. اگر د‌ه تومان توی جیبش بود‌ آن را می‌بخشید‌. خیلی با سخاوت بود‌. خوب و نازنین و با همه می‌جوشید‌. همیشه عاد‌ت د‌اشت بعد‌ از پایان کار د‌ر ساعت هفت و هشت به خانه برگرد‌د‌. بعد‌ از این که شهید‌ شد،‌ نگاهمان به د‌ر خیره ماند‌ تا ساعت هشت شب د‌ر را باز کند‌، د‌اخل بیاید‌. همیشه چشم‌به‌د‌ر ماند‌ه‌ام.»

بعد‌ از این حرف‌ها، محمد‌ به پد‌ر اشاره کرد‌ه و می‌گوید‌: «چند‌ وقت پیش با هم می‌آمد‌یم، یک‌د‌فعه چشمش به پوستر فیلم و عکس کامبیز د‌یرباز افتاد‌. برگشت به من گفت: محمد،‌ این عکس مجید‌ نیست. چرا خود‌ مجید‌ه…» این را می‌گوید‌ و بغض می‌کند‌، نمی‌تواند‌ اد‌امه بد‌هد‌. به فیلم اخراجی‌ها رسید‌ه‌ایم؛ انگار گریزی از آن نیست. وارد‌ بحث فیلم می‌شویم. خواهرش شروع می‌کند‌، می‌گوید‌: «اولش د‌اماد‌ خاله‌ام فیلم را د‌ر جشنواره فجر د‌ید‌ه بود‌. او به ما گفت اول فیلم نوشته «تقد‌یم به خانواد‌ه شهید‌ مجید‌ خد‌مت»، البته مثل اینکه د‌ر اکران عمومی آن را برد‌اشتند‌. کاری به این کار ند‌ارم. توجهی ند‌اشتیم، زیاد‌ اهل سینما و فیلم نیستیم. همه چیز از برنامه «شب شیشه‌ای» و مصاحبه د‌ه‌نمکی د‌ر آن برنامه شروع شد‌. وقتی او عکس براد‌رم را نشان د‌اد‌ و او را معرفی کرد‌ همه اهالی محله متوجه شد‌ند‌ که د‌استان زند‌گی مجید‌ ماست. از همان جا حساس شد‌یم. وقتی د‌استان فیلم را د‌ید‌یم با تناقض‌های زیاد‌ی روبه‌رو شد‌یم. اولش اینکه – با تمام احترامی که برای آذری‌زبانان قائلیم- ما ترک نیستیم. از آن گذشته پد‌ر من زند‌ه است و علاوه بر مجید‌، چهار پسر د‌یگر هم د‌ارد‌. نه اینکه مجید مثل مجید‌ سوزوکی فیلم، تک‌پسر و با یک خواهر د‌م بخت و ماد‌رش زند‌گی کند‌. زمانی که براد‌رم به جبهه رفت و شهید‌ شد‌، من به عنوان تنها د‌ختر خانواد‌ه، هشت سالم بود‌. مورد‌ د‌یگر که خیلی هم به ما برخورد،‌ د‌ر توضیح د‌استان فیلم بر روی قاب CD نوشته‌اند‌: «مجید‌ که یکی از اراذل جنوب شهر تهران است، به د‌ختری د‌ل می‌بازد‌…» باور کنید‌ این کلمات اعصاب ما را د‌اغان کرد‌. براد‌رم اهل این حرف‌ها نبود‌. اصلاً توی این فاز نبود‌ که عاشق د‌ختری بشود‌ و مثل باد‌یگارد‌ او را همراهی کند‌ و مواظبش باشد،‌ یا این که به عنوان مزاحم تلفنی خانه آن ها زنگ بزند‌! د‌ه‌نمکی و سایر بازیگران به خانه ما آمد‌ند‌. وقتی از او پرسید‌م، جواد‌ د‌اد:‌ این روال یک فیلم است و به قول معروف د‌استان است. نشد‌ جوابش را بد‌هم ولی می‌خواهم بپرسم اگر این ها فیلم است پس چرا اول فیلم نوشته بر اساس مستند‌ات واقعی تهیه شد‌ه؟ و از این گذشته چرا د‌ر برنامه شب‌شیشه‌ای و سؤال رشید‌پور از قهرمان د‌استان و الگوی آن، عکس براد‌رم را د‌رآورد‌ و گفت قصه زند‌گی این شهید‌ یعنی مجید‌ خد‌مت است؟»

خواهر همچنان شکایت د‌ارد‌ و از تناقض‌ها می‌گوید‌. وقتی به عکس اشاره می‌کند‌، محمد‌ می‌گوید‌: «می‌د‌انید‌ آن عکس چطور د‌ست د‌ه‌نمکی رسید‌ه است؟ خود‌م آن را به او د‌اد‌م. آن موقع روزنامه‌ای به نام «شلمچه» د‌اشت و عکس شهید‌ها را چاپ می‌کرد‌. یک بار د‌ر مسجدی‌ د‌ر حوالی خیابان جمهوری او را د‌ید‌م و عکس مجید‌ را د‌اد‌م تا د‌ر شلمچه چاپ کند‌. او براد‌رم را زیاد‌ نمی‌شناخت و شاید‌ چند‌ روزی همد‌یگر را د‌ر جبهه ملاقات کرد‌ه باشند،‌ اگرچه خود‌ د‌ه‌نمکی می‌گوید‌ پانزد‌ه روز آخر عمر مجید‌ را با او بود‌ه تا زمانی که براد‌رم شهید‌ شد‌ه.»

خواهرش د‌وباره به میان حرف‌ها می‌آید‌ و اد‌امه می‌د‌هد‌: «چرا مقام یک شهید‌ را اینقد‌ر پایین آورد‌ند‌؟ شهید‌ی که آنقد‌ر ارج و قرب د‌ارد‌. وبلاگ د‌ه‌نمکی را می خوانم. اگر او با این شهید‌ها بود‌ه چرا آن ها را اینطور تصویر می‌کند‌؟ سیگار کشید‌ن شهید‌ همت چه اهمیتی د‌ارد‌ د‌ر حالی که او د‌لاور و سرد‌ار د‌وران بود‌ه است.»

فضا د‌ر حال و هوای شکوه و گلایه است. آن ها قبلاً هم د‌ر یک سی‌د‌ی همین حرف‌ها را زد‌ه‌اند‌. صحبت را به آن سو می‌برم. می‌گوید‌: «سید‌محمد‌ جوزی براد‌ر د‌و شهید‌ است. او با مجید‌ آشنا بود‌. با یک د‌وربین معمولی آمد‌ و حرف‌های ما را ضبط کرد‌. به هر حال آن CD  پخش شد‌ و واکنش‌هایی را به د‌نبال د‌اشت. نمی‌خواهیم د‌ر این‌باره زیاد‌ حرف بزنیم اما با د‌ید‌ن این صحنه‌ها و نوشته‌ها د‌لمان به د‌رد‌ می‌آید‌. ای کاش د‌ه‌نمکی هیچ وقت عکس براد‌رم را نشان نمی‌د‌اد‌ و نام او را نمی‌آورد‌.»

می‌گویم: شاید‌ شما از این حکایت عاشقی مجید‌ بی‌خبر بود‌ید‌؟ جواب می‌د‌هند‌: «به هیچ عنوان امکان ندارد، تازه مجید‌ د‌ر مغازه‌ای که اجاره کرد‌ه بود‌ با خاله‌ام همسایه بود‌. خاله‌ای که خیلی د‌وستش د‌اشت و همیشه با هم شوخی می‌کرد‌ند‌. تمام د‌رد‌د‌ل و حرف‌های د‌لش را به او می‌گفت. اگر این طور بود‌ حتما او با خبر بود‌. از این ها گذشته همان خاله‌ام، برای مجید‌ به خواستگاری رفت. به هرحال آقای د‌ه‌نمکی با ما آشنا نبود‌ و ماند‌ه‌ایم که چرا یک د‌فعه مجید‌ ما را انتخاب کرد‌ و آن طور به تصویر کشید‌؟»

حالا مجید‌ خدمت سال‌هاست که از این د‌نیا پرکشید‌ه و د‌ر گوشه‌ای از بهشت زهرا د‌ر کنار براد‌ر و سایر همرزمانش آرام گرفته. تنها عکس د‌وران رزم او به یک تصویر کپی‌شد‌ه برمی‌گرد‌د‌. تنها عکسی که د‌ر د‌ست د‌وست و همرزمی بود‌ و هنگام شهاد‌ت مجید‌ و تشییع جنازه، به سراغ خانواد‌ه آمد‌ و یک کپی از آن را د‌ر اختیارشان گذاشت؛ عکسی د‌ست‌جمعی که د‌ر هوای سرد‌ و ابری ارتفاعات شاخ شمیران به یاد‌گار گرفته شد‌ه است. خواهرش نامه‌ای از او را نشان می‌د‌هد‌ که د‌ر د‌و خط نوشته شد‌ه؛ نامه‌ای که انگار د‌ر همان حال و هوا تحریر شد‌ه و خواهر د‌ر نهایت وسواس، از تنها یاد‌گار براد‌ر نگهداری می‌کند‌. نامه‌ای که همه اش همین است:

«بسمه‌تعالی

پس از عرض سلام، امید‌وارم که حالتان خوب باشد‌. اگر از حال اینجانب خواستار باشید‌، حال من خوب است.

خد‌احافظ، به امید‌ د‌ید‌ار

مجید‌ خد‌مت

منبع : خبرنگاران صلح

اکتبر 31, 2007 at 10:34 ق.ظ. بیان دیدگاه

دو روی سکه DNA

1- در سال 1899 یکی از پیشگامان تئوری اصلاح نژاد به نام جورج واشر دو لوپ Georges Vacher de Lapouge کتابی به نام «آریایی‌ها و نقش اجتماعی‌شان» منتشر کرد. در این کتاب او انسان‌ها را به نژادهای مختلفی تقسیم‌بندی کرد. او از اندازه‌گیری ابعاد جمجمه انسان‌ها یا «کرانیومتری» برای این تقسیم‌بندی استفاده کرد. بر این اساس انسان‌ها به نژادهای مختلف تقسیم بندی شدند : مثلا آریایی‌های سفیدپوست «دولیکوسفالیک» بودند و یهودیان «براکی‌سفالیک».همین تقسیم‌بندی باعث شد که جورج واشر دو لوپ یکی از الهام‌بخشان نازی‌ها در سیاست‌های آتی اصلاح نژادی بشود.

2- «نژادپرستی و تبعیض‌جنسی» بر اساس یافته‌های ظاهرا علمی ، ریشه‌های طولانی دارد اما عمدتا از قرن نوزدهم به بعد تئوریزه شد. در ویکی‌پدیا می توانید شرح مفصلی درباره «نژادپرستی علمی» بخوانید.

سوء استفاده از یافته‌های علمی در ابعاد خرد و کلان ، همواره وجود داشته است. در یکی از پست‌های قبلی این وبلاگ در مورد حرف‌های جیمز واتسون -یکی از کاشفان DNA– نوشتم ، حرف‌های واتسون گرچه در ابتدا یک مطلب علمی قابل بررسی و آکادمیک  به نظر می‌رسد که شتاب‌زده عنوان شده و گرچه بسیاری واتسون را یک چهره همواره جنجال‌ساز می‌دانند ، اما گوشه‌ای از توانایی بالقوه دانش ژنتیک و مارپیچ حیات را گشودن فصل جدیدی از نژادپرستی علمی نشان می دهد.

3- همین ماه قبل بود که دولت فرانسه متممی بر لایحه مهاجرت افزود که اجازه می‌داد از آزمون‌های ژنتیک برای اثبات نسبت خونی متقاضیان مهاجرت با خویشاوندان‌شان در فرانسه استفاده شود.

چنین رویه تازه‌ای نه تنها به وسیله سیاستمداران دست چپ و رهبران مذهبی و روشنفکران مورد نقد جدی قرار گرفت ، بلکه اعضایی از کابینه سیاسی نیکلاس سارکوزی -رئیس جمهور محافظه‌کار فرانسه- هم با آن مخالفت کردند. یکی از اعضای سوسیالیست کابینه به نام فادلا آمارا Fadela Amara یکی از این افراد بود. او که دختر یک مهاجر الجزایری است ، در اظهار نظری گفت:
«به عنوان دختر یک مهاجر ، می‌گویم که من در طول تاریخ به اندازه کافی استثمار مهاجران را دیده‌ام.»

سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تر پذیرش مهاجر یکی از محورهای اصلی و وعده‌های انتخاباتی سارکوزی بود. سارکوزی که خود فرزند یک مهاجر مجارستانی است در سخنرانی‌های انتخاباتی ، وعده تأسیس وزارت مهاجرت و تشخیص هویت ملی را برای جلب آرای رأی‌دهندگان دست راستی ، می‌داد.

روزنامه فرانسوی لیبراسیون در واکنش به این لایحه ، چنین طرحی را چاپ کرد:

13-5.jpg

در یازدهم اکتبر جمعی از فعالین مخالف آزمایشات DNA ، در یک راهپیمایی پلاکاردهایی حمل می‌کردند که روی آنها به فرانسه نوشته شده بود : «به DNA ‌من دست نزن.»

capt.98f2bae442ee4fcf8fdb96ca97800a8f.france_immigration__thc101.jpg

هنرپیشه مشهور فرانسه –ایزابل آجانی– هم یکی از حاضرین در این راهپیمایی بود:

capt.c9c1c9129a1c4d62b47a3938813a55a7.france_immigration__thc103.jpg

4- صرف‌نظر از این مورد ، آسان شدن آزمون‌های DNA و سهولت پیدا کردن شاخص‌های مختلف روی این مولکول پیچیده و همچنین ارزان‌تر شدن تست‌های DNA ، در آینده انسان را با چالش‌ها جدی‌ای مواجه خواهد کرد.

کافی است جهانی را تصور کنید که در آن از شرکت‌های بیمه سلامت بر اساس DNA ‌افراد و احتمال ابتلایشان به بیماری‌های مختلف ، نرخ بیمه را تعیین کنند ، دنیایی را ببینید که در آن افراد تیپ شخصیتی افراد پیش از آزمون های شروع به کار از روی طرح DNAشان مشخص شود.

واقعا چه تضمینی وجود دارد اطلاعاتی که در آینده به سرعت و با دقت از روی DNA به دست می‌آیند ، به عنوان اسبابی برای ایجاد یک نژادپرستی علمی نوین ، مورد استفاده قرار نگیرد؟

اگر اطلاعات ژنتیکی شما در نوجوانی به شما نشان دهند که در میانسالگی به یک بیماری علاج‌ناپذیر مبتلا خواهید شد ، چه عکس العملی نشان می‌دهید؟ و نزدیکان شما در صورت اطلاع از این واقعیت ، چه عکس‌العملی نشان خواهند داد؟

چنین چیزهایی را زمانی فقط می‌شد در فیلم‌های علمی تخیلی دید اما پیشرفت‌های شگرف علمی ، «بازی» با DNA را آسان کرده است. به یک مثال توجه کنید:

5- سایت دودمان یا Ancestry ، سایتی است که در آن هر شخص می‌تواند با پرداخت 149 تا 199 دلار ، ثبت‌نام کند تا برای تعیین شجره‌نامه ژنتیکی‌اش ، شاخص‌های ژنتیکی‌اش مورد آزمایش قرار گیرد.

برای هر مشترک این سایت ، ابزار ارسال نمونه فرستاده خواهد شد. ارسال نمونه آسان است ، کافی است با سواپ ، فرد روی سطح داخلی گونه خود بکشد. همین کشیدن سواپ روی گونه ، تعدادی از سلول‌های پوششی روی گونه جدا می‌کند تا بعدا DNA‌ آنها استخراج شود.

سایت بعد از تعیین مارکرهای ویژه ، به دنبال افراد دیگری می‌گردد که شاخص‌هایشان با شاخص‌های فرد مطابقت کند. به این ترتیب احتمال دارد یک نفر یک فامیل دور یا فراموش‌شده خود را در ایالت یا شهر دیگری پیدا کند و نوعی تبارنامه ژنتیکی درست کند.


6- شرکت 23andMe نام جالبی دارد. عدد 23 به 23 جفت کروموزوم انسان اشاره دارد. بنابراین آنطور که از نام سایت برمی‌آید ، این شرکت قصد دارد اطلاعات ژنتیکی افراد را در اختیارشان قرار بدهد.

مؤسس این سایت Anne Wojcicki همسر سرگئی برین مشهور است. مدتی پیش گوگل به طور رسمی 3.9 میلیون دلار در این شرکت سرمایه گذاری کرد. سایت ، جزئیات کار را توضیح نمی‌دهد و به درستی مشخص نیست که دقیقا چه نوع اطلاعات ژنتیک را در اختیار مشتریانش قرار می‌دهد.

anne-large.jpg

ولی این سایت هم می‌تواند نمونه دیگری برای تأیید این مسئله باشد که آزمون‌های ژنتیکی از مقاصد محدود درمانی و تشخیص پا را فراتر گذاشته و رفته‌رفته مراحل جدیدی از رابطه و تعامل انسان‌ها و DNA ‌را شاهد خواهیم بود.

منبع : یک پزشک     در رای گیری بهترین وبلاگ به یک پزشک رای دهید

اکتبر 30, 2007 at 10:31 ق.ظ. بیان دیدگاه

پایان کار جراح 102 ساله

نام فيدوراگلوف شايد براي خيلي از غربي ها چندان آشنا نباشد اما اين مرد روسي مشهورترين جراح روسيه است که يکي از پيرترين جراحان جهان محسوب مي شود. او حتي در سن 102 سالگي هم سخت ترين جراحي هاي قلب را انجام داده است. دستان او حتي در اين سن هم لرزش ندارند و خيلي محکم هستند اما او پس از سکته يي که در سال گذشته از سر گذراند ديگر قصد رفتن به اتاق عمل را ندارد.

فيدور يکي از موفقيت هاي خود را اين مي داند که هميشه در طول زندگي نسبتاً طولاني مدت خود شخصيت ثابتي داشته است. او در سال 1904 در سيبري به دنيا آمد. او فرزند ششم خانواده بود. کمي بعد از ورودش به لنينگراد جنگ جهاني دوم آغاز شد. در دوران محاصره 900 روزه شهر او با عمل هاي جراحي که انجام داد جان افراد زيادي را از خطر رهاند. او در اغلب موارد در شرايطي اين عمل ها را با موفقيت جلو مي برد که اتاق عمل به برق و آب مجهز نبود. پس از پايان جنگ او به يکي از بيمارستان هاي لنينگراد به عنوان جراح پيوست. او در آن زمان 50 ساله بود و در دو جنگ خدمت کرده بود. اما مهمترين موفقيت او چند دهه بعد صورت گرفت چراکه توانايي اش در عمل کليه و اندام هاي داخلي، او را به يک نابغه تبديل کرده است.

ولاديمير گريتسنکو که دانشجوي او بوده مي گويد؛ «خونسردي او باعث تعجب ما بود. البته او سر ما را کلاه مي گذاشت زيرا حرکت آرام دستان او اين امر را در ذهن تداعي مي کرد که جراحي به کندي پيش مي رود ولي او خيلي سريع از پس کار برمي آمد و عمل را به پايان مي برد.»

از ديگر شاهکارهاي وي ازدواج با زني سي ساله در سن 60 سالگي بود. او که تاکنون600 مقاله را به رشته تحرير درآورده در سن 70 سالگي رمان بلند خود را منتشر کرد. اين اثر بلافاصله به پرفروش ترين کتاب سال تبديل شد. او در سن 84 سالگي يکي از بانيان منع نوشيدن مشروبات الکلي در روسيه شد.

روزنامه اعتماد

اکتبر 30, 2007 at 10:14 ق.ظ. بیان دیدگاه

فواید ناشناخته سیب

طبـق تحقیقات محقــقان، فقط به خاطر ویتامین C نیست که باید روزی یک عدد سیـب بـخوریم. دانشمنـدان خـواص ضـد سـرطانی مـواد شیمـیایی مختـلف موجـود در مـغـز و پـوست سیـب را بـررسی کـردند. و دریافته اند که این مواد شیمیایی تاثیراتی بسیار بالاتر از فقط ویتامین C دارد. این مواد شیمیایی، فلاوانوئید و پـلی فنول میباشد و تحقیقی که در مجله طبیعت منتشر شده است، خواص آنتی اکسیدانه آن را بررسی می کند.

آنتی اکسیدان ها با از بین بردن مولکول هایی که مسئول تخریب سلولها هستند و منجر به سرطان می شوند، از این بیماری جلوگیری به عمل می آورد. محققان دانشگاه کورنل در نیویورک، دریافته اند که خوردن 100 گرم سیب در روز، خواص آنتی اکسیدانه ای برای بدن تامین می کند که معادل له خوردن 1500 میلیگرم ویتامین C می باشد.

پروفسور کونگ یونگ لی، یکی از محققان این تحقیق، می گوید، «برخی از مواد شیمیایی ضد آلرژی نیز به حساب می آیند، برخی هم ضد سرطان، ضد التهاب، و ضد ویروسی هستند. الان دیگر به اندازه کافی سند و مدرک وجود دارد که با قطعیت بگوییم با خوردن یک عدد سیب در روز دیگر نیازی نیست نزد دکتر بروید.»

برای آزمایش خواص ضد سرطانی موجود در سیب، محققان از سلول های سرطانی روده که در آزمایشگاه رشد کرده بود،، استفاده کردند.

آنها دریافتند که 50 میلیگرم از این مواد شیمیایی، که از پوست سیب گرفته شده است، تولید و تکثیر این سلول های سرطانی را تا %43 کاهش داده است. عصاره گرفته شده از مغر این میوه، تا %29 از رشد سلول های سرطانی جلوگیری کرده است. یکی از تاثیرات مشخص تر آن زمانی است کشف شد که برخی از این مواد شیمیایی را بر روی سلول های سرطانی کبد امتحان کردند. سخنگوی انجمن تحقیقات مربوط به سرطان می گوید، «این تحقیق نشان می دهد که سیب تازه تاثیر آنتی اکسیدانه ای بالاتر از محتوی ویتامین C موجود در آن دارد. مکانیسم خواص حفاظتی میوه ها و سبزیجات هنوز مشخص نشده است و همچنین هنوز قطعاً ثابت نشده که سیب از میوه ها و سبزیجات دیگر پرفایده تر است.» او توصیه می کند که افراد باید رژیم غذایی متعادلی داشته باشند که دز آن به میزان کافی از سبزیجات و میوه جات استفاده کنند.

فواید سیب:

1.  افرادیکه از نقرس و رماتیسم رنج می برند، باید به طور مرتب سیب بخورند چون به درمان بیماری آنها کمک می کند.

2. خوردن دو عدد سیب در روز سطح کلسترول خونتان را تا %10 کاهش می دهد.

3. نوشیدن آب سیب، سه بار در روز، از ایجاد ویروس د ر بدن جلوگیری می کند.

4. یکی دیگر از فواید سیب برای افرادی است که مشکل معده دارند. اگر دچار مشکلات گوارشی هستید، قبل از غذا حتماً سیب بخورید.

5. سیب رنده شده مخلوط با ماست برای از بین اسهال مفید است.

نکات:

1. هیچگاه سیبی را که در جای خنک نگهداری نشده است را خریداری نکنید چون این میوه طی چند رو بیش از حد رسیده خواهد شد.

2. سیب باید سفت باشد. اگر با فشار دادن انگشت روی آن تورفتگی ایجاد شود، از خرید آن خودداری کنید.

3. سیب را در یخچال نگهداری کنید. درغیر اینصورت خیلی زود خراب خواهد شد.

4. برای جلوگیری از قهوه ای شدن سیب، روی قسمت های بریده شده آن کمی آبلیمو بمالید.

5. محققان کانادایی که روی 8 نوع مختلف سیب تحقیق میکردند، دریافته اند که نوع قدیمی سیب، که همان سیب قرمز است، حاوی مقدار بیشتر آنتی اکسیدان در پوست و مغز خود می باشد.

منبع : مردمان

اکتبر 30, 2007 at 10:09 ق.ظ. بیان دیدگاه

تمرینات ورزشی برای کم کردن وزن

  • وقتی تاثیر رژیم غذایی در شما ثابت می شود، که معمولاً بعد از گذشت چند هفته از شروع رژیم اتفاق می افتد و بدن به مصرف کم کالری ها عادت میکند، ورزش راه خوبی برای تغییر این وضعیت است
  • ورزش برای کاهش تاثیرات یائسگی و پوکی استخوان، و چاقی دوران میانسالی ضروری است.

اگر می خواهید ورزش را شروع کنید، اما نمی دانید که چه باید بکنید، این چند نکته می تواند کمکتان کند.

1. سطح ورزش خود را تعیین کنید.
2. یک برنامه تمرینی تهیه کنید.
3. یک همراه ورزشی پیدا کنید.
4. انواع ورزش هایی که می توانید انتخاب کنید.

1. سطح ورزش خود را تعیین کنید: بهره گیری از توصیه های پزشک قبل از شروع هر نوع برنامه ورزشی کاری بسیار عاقلانه است. حداقل ضربان قلب و فشارخونتان را اندازه گیری کنید و موافقت پزشک را برای نوع تمرینی که انتخاب کرده اید جویا شوید.

2. یک برنامه تمرینی تهیه کنید: نباید ورزش را به طور ناگهانی شروع کنید.

  • بنشینید و یک برنامه واقع گرایانه تنظیم کنید.
  • برای یادداشت کردن جزئیات کار از دفترچه استفاده کنید.
  • دقت کنید که روند تمریناتتان باید تدریجی باشد.

برای مثال، هفته اول = دوجلسه، هفته دوم= سه جلسه و به همین ترتیب.

  • بعد از یک ماه وضعیت پیشرفتتان را بررسی کنید.

3. یک همراه تمرینی پیدا کنید: به تنهایی تمرین کردن نیاز به خویشتنداری زیادی دارد. با پیدا کردن یک همراه برای ورزشتان اینکار را ساده تر کنید. بعلاوه، در کلاس های ورزشی شرکت کنید که مناسب شما باشد. اما خودتان را مجبور به انجام فعالیت های خیلی شدید نکنید.

4. انواع ورزش هایی که می توانید انتخاب کنید:

  • پیاده روی: پیاده روی ورزش فوق العاده ای است. نیاز به هیچ تخصص و تجهیزاتی هم ندارد و می توانید آنرا در هر زمان انجام دهید و کاملاً رایگان هم هست.  اگر پیاده روی را هم به طور منظم و به اندازه کافی انجام دهیدمی تواند مثل هر ورزش دیگر برایتان فایده بخش باشد.

چطور شروع کنید: دوبار در روز پیاده روی 10 دقیقه ای داشته باشید.

به تدریج این میزان را بیشتر کنید:

– هر روز به پیاده روی بروید.

– مسافت های طولانی تری را بپیمایید.

– تندتر قدم بردارید.

– حین راه رفتن دستانتان را نیز تاب دهید.

– روی جاده های شیبدار پیاده روی کنید.

حد ایدآل: سعی کنید 30 دقیقه در روز پیاده روی کنید. بخشی از این پیاده روی حتماً باید روی سطح شیبدار انجام گیرد. البته ممکن است ماه ها طول بکشد تا به این سطح برسید پس اضلاً عجله نکنید.

  • شنا: برای اکثر افراد، بخصوص آنها که اضافه وزن زیادی دارند، شنا کردن بهتر از پیاده روی است.

چطور شروع کنید و پیشرفت کنید: تقریباً مشابه پیاده روی، با دو بار در هفته رفتن به استخر شروع کنید و 15 دقیقه شنا کنید. به تدریج طول مدت شنا کردنتان را بیشتر کنید. حد ایدآلتان باید 30 دقیقه در روز یا 45 دقیقه دوبار در هفته شنا باشد.

  • دوچرخه سواری یا دو: هدفتان در این ورزش هم باید مشابه پیاده روی و شنا باشد. با یک برنامه ساده و کوتاه شروع کنید. 15-10 دقیقه در روز و بعد بتدریج این میزان را تا 30 دقیقه برسانید. اصلاً رو ی خودتان فشار نیاورید.
  • کلاس های ایروبیک: این کلاس ها برایتان بسیار لذت بخش تر خواهند بود. بعلاوه بسیاری از کلاسهای فیتنس و تناسب اندام در رده ها و سطح های مختلف موجود است. مطمئن باشید که ارزش امتحان کردن را دارد.
  • ورزش در خانه: اگر نمی توانید از خانه خارج شوید، یا هوا خوب نیست، یک برنامه ورزشی مخصوص داخل خانه برای خود تنظیم کنید.

یک برنامه ساده کششی

– گردش سر و گردن: صاف بایستید. بدون تکان دادن شانه ها به نرمی سر و گردنتان را در یک دایره بزرگ بچرخانید. اینکار را 6 مرتبه تکرار کنید.

– گردش دست ها: صاف بایستید، پاها را از هم باز کنید و هر دو دست را کشیده و در مقابلتان تا سطح سینه بالا بیاورید. بدون تکان دادن ران ها دست ها را به موازات زمین بچرخانید. ابتدا به سمت چپ و بعد به سمت راست. این حرکت را 20 مرتبه تکرار کنید.

– گردش شانه ها: صاف بایستید، پاها را از هم باز کنید و دست ها را در اطراف بدن نگه دارید. بدون تکان دادن سایر نقاط بدن، دست چپتان را به سمت عقب بچرخانید. اینکار را با دست راست نیز تکرار کنید. حرکت را برای هر دو دست 6 مرتبه تکرار کنید.

– حرکت کششی رو به جلو: صاف بایستید. کف دست ها را در مقابل رانها قرار دهید. پاها را صاف نگه دارید کمی به جلو خم شوید و به آرامی دست ها را به پایین پاها هدایت کنید و بدون اعمال زور و فشار آن را به قوزک پا نزدیک کنید. بعد دست ها را بالا برگردانده و با بردن دست ها مستقیماً به بالای سر حرمت را تمام کنید. این حرکت را نیز در 6 تکرار انجام دهید.

حرکت کششی پهلو: صاف بایستید، پاها را از هم باز کنید و دست ها را در اطراف بدن قرار دهید. بدون تکان دادن پاها، به آرامی از پهلو به سمت چپ خم شوید به صورتیکه دستتان که آنرا صاف نگه داشته اید به پایین پایتان برسد. به نرمی به حالت شروع برگردید. حرکت را برای پهلوی راست تکرار کنید. این حرکت را برای هر دو طرف 6 مرتبه تکرار کنید.

– تاب دادن پا: صاف بایستید و وزنتان را روی پای راستتان بیندازید. دست راستتان را روی یک صندلی را میز قراردهید و از آن بعنوان تکیه گاه استفاده کنید. پای چپ را به سمت جلو و عقب مثل پاندول ساعت تاب بدهید. این حرکت را 20 مرتبه تکرار کنیدو بعد  به سراغ پای دیگر بروید.

– کشش ران ها: روی زمین بنشینید و پاها را صاف به سمت جلو باز کنید. دست ها را روی سر رانها قرار دهید . بدون اعمال فشار و به آرامی آنها را به پایین پایتان بکشانید. به نقطه شروع برگردید و حرکت را 10 مرتبه تکرار کنید.

– بالا بردن پاها: روی شکمتان بخوابید، پاها را صاف باز کنید و دست ها را در اطراف بدن قرار دهید. به آرامی پای چپتان را از روی زمین تا جاییکه توان دارید بلند کرده و بالا ببرید. اینکار را تا حد ممکن به نرمی و آهستگی انجام دهید. بعد به آرامی پایتان را پایین بیاورید. حرکت را با پای راستتان تکرار کنید. این حرکت را 6 مرتبه برای هر پا تکرار کنید.

– دو درجا: بادست های شل صاف بایستید. درجا به مدت 2 دقیقه بدوید. تاحدممکن بالاتنه را شل و راحت نگه دارید. دست ها را آرادانه در اطراف تکان دهید.

– رقص با موسیقی: به جای دو درجا می توانید موسیقی رقص دلخواهتان را گذاشته و برقصید. اما از انجام حرکت های نامنظم و شدید خودداری کنید و به عضلاتتان فشار نیاورید.

هشدار!

هیچوقت بیش از اندازه ورزش نکنید.

  • ورزش نباید برای شما یک هوس زودگذر و موقتی باشد. باید تا آخر عمرتان به ورزش ادامه دهید.
  • رمز آن در این است: کم ورزش کن و همیشه ورزش کن.
  • از عقلتان در این زمینه کمک بگیرید و از انجام ورزش و تمرینی که فکر می کنید بیش از حد توان شماست خودداری کنید.

منبع : مردمان

اکتبر 29, 2007 at 11:03 ق.ظ. بیان دیدگاه

Older Posts


توجه توجه

1- به قسمت بزرگسالان حتما حتما مراجعه کنید 2 - حتما به دسته بندی ها یه سرکی بکشید . ضرر نمیکنید 3 - نظر یادتون نره

آمار وبلاگ

  • 610٬386 نفر